۱۳۸۶ بهمن ۲۹, دوشنبه

شکل دیگری از زندگی

امروزوقتی که سامیار به خواب بعدازظهر رفته بود، برخلاف همیشه ظرفهای نشسته، آشپزخانه نامرتب، اسباب بازیهای بهم ریخته و پروژه های تلنبار شده شرکت رو فراموش کردم و با کتاب "کودک، خانواده، انسان"به جستجوی درونم رفتم.چند جمله ای می خوندم و کمی فکر میکردم.هنوز خیلی جلو نرفته بودم که صدای جیغ و ناسزا خلوت زیبایم رو بهم ریخت.صدا مثل همیشه از خونه روبرویی بود.روبروی پنجره اتاق ما معلمی زندگی میکنه که برای تربیت پسر و دختر 7ساله و 11 ساله خود راهی رو جز فریاد و دشنام نمیشناسه .سامیار چهار ماهه بود که یکبار با صدای جیغ خونه روبرو وحشت زده و گریان از خواب پرید.اونقدر ناراحت بودم که برای اولین بار به در خونشون رفتم.در رو که باز کرد قبل از اینکه حرفی بزنم گفت:"ببخشید، بچه ها دعوا کردند.سر دخترم به شوفاژ خورده برای همین داشت گریه میکرد."و بعد در کمال بیرحمی دخترش رو صدا کرد تا بیاد و جلوی من اون رو ادب کنه تا دفعه دیگه جیغ نکشه.تصور تحقیر شدن یک بچه معصوم در جلوی چشمانم حالم رو بدتر کرد.براش توضیح دادم که صدای بچه ها، فریادشان و حتی حرفهای نامربوط زدنشان قابل درک و تحمل است، چیزی که تحمل ناپذیر شده فریادهای بی امان بزرگترهاست که هر روز روح و روان ما روآزرده میکنه.با قیافه ای حق به جانب گفت که هر وقت دو تا بچه داشتی که یکیشون هم بیش فعال بود و شاغل هم بودی اونوقت میفهمی که این رفتارها طبیعیه .
گفتگوی اون روز تاثیر زیادی روی من گذاشت.هر بار که این بچه ها رو میدیدم ناخودآگاه حسی شبیه ترحم در من زنده میشد.یک روز از دخترش پرسیدم که روزهای تعطیل تابستون رو چه کار میکنه؟جواب داد:هیچی
پرسیدم کتاب نمیخونی،بازی نمی کنی؟؟؟جواب داد یک کمی تلویزیون نگاه میکنم اما حوصله ندارم کتاب بخونم.معنی حوصله برای یک دختر بچه یارده ساله چی میتونه باشه؟
فکر میکنم که روبروی پنجره اتاق ما زندگی شکل دیگریه، چیزی از جنس بی مهری، از جنس توهین وتحقیرو از جنس احساسی ناخوشایند.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

متاسفانه هنوز رفتار خيليها با بچه هاشون ناصحيحه

ناشناس گفت...

چه غم انگیز... بیشتر این آدمها هم نمی دونن که اگه خودشون شروع کنن به تغییر کردن چقدر زود بچه ها هم عوض می شن. تازه می گی که معلم. فکر کن بچه هامونو قراره به کیا بسپریم... غم انگیز بود

ناشناس گفت...

مرجان جونم می شه تو هم عکسای تولد شایا رو بریزی روی سی دی برای من بیاری؟ من از دست این دوربین گنده لکنته مون خیلی کم عکس دارم.مرسی

ناشناس گفت...

سلام

دعوتت کردم به بازی ترانه ها. بیا بنویس.