۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

تو ندیدی گمشده ای که هنوز من رو صدا کنه....

واقعا نمی دونم در این بعد از ظهر زمستانی بین انبوه کارهای لیست شده و انجام نشده و عاصی از ذهنی که لحظه ای دست از سرم بر نمی داره اینحا چه کار می کنم.
واقعا معلوم نیست چی می خوام بگم، به کی می خوام بگم. همونطور که معلوم نیست که واقعا چه ام شده (یا کمی دقیق تر بگم چه مرگم شده...) حتما یک چیزی هست که یکهو وسط یک جمله نا تمام که قرار بود در مورد " تنوع فضایی" حرف بزنه، اومدم اینجا و در حالی که این آهنگ لعنتی نوستالژیک نمیذاره اشکام بند بیاد میخوام از یک چیزی بنویسم...

فکر کنم چیزی گم کردم، آرزویی،انگیزه ای، یک چیزی که نمی ذاشت دلم یکهو بگیره، شاید صدایی که گه گداری از همهمه ملامت کننده وجودم بلندتر میشد و با مهربانی من رو صدا می کرد...

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

شغل آینده من....

یادم نمیاد آخرین باری که یک برنامه تلویزیونی رو دنبال کردم کی بوده، معمولا رابطه خوبی با تلویزیون نداشته ام. اما این روزها به طور خیلی جدی یک مسابقه آشپزی رو دنبال می کنم و حسابی هم لذت می برم.
اونقدر ماجرا جدیه که تقریبا هیچ کس اون موقع ها بهم زنگ نمی زنه و خوشبختانه سامیار هم خیلی به برنامه علاقمنده بنابراین بدون دردسر زیادی همگی بیننده پرو پا قرص این مسابقه آشپزی هستیم.

بیشترین چیزی که در این مسابقه دوست دارم خلاقیت و یک جور دیگه نگاه کردن به یک موضوع ساده ای است که به راحتی میشه در روزمرگی زندگی از کنارش گذشت و فراموش کرد. این برنامه بیشتر از یکماه هست که هر شب پخش میشه و هر قسمت یک صورت مساله داره. ازطراحی این مسئله ها واقعا خوشم میاد.
این برنامه در میان اینجاییها هم برنامه معروف و پرطرفداری هست. امابرای کسی مثل من از جنبه های دیگه ای هم آموزنده است. برای منی که سی و اندی ساله یک لیست رتبه بندی شده مشاغل رو با خودم یدک می کشم و جر برای چند تای اول برای بقیه رشته ها تره هم خورد نمی کنم، برای منی که همین لیست به ارث برده از والدین را بی کم و کاست وارد دفترچه انتخاب رشته کردم و بعد هم با همون اولویت بندی ارتباطاتم رو گسترش دادم و خلاصه با همون زندگی کردم این جور برنامه ها آموزنده است. وقتی آدمهایی رو می بینم که در همون رشته های ته لیست خلاقیت و نبوغی صدها برابر بیشتر از صدر نشین ها دارند، متوجه میشم که تمام این رده بندیها فقط یک توهم ساده است که بدون تفکر به ارث برده ام و هیج اعتبار ی هم نداره.
باید بگم که این شک و طغیان علیه رده بندی اعتباری مشاغل نه فقط محصول این برنامه آشپزی بلکه نتیجه زندگی در جامعه ای هست که شغل، مدرک و تحصیلات هیچ گونه مزیتی برای اعتبار بیشتر نیست. البته اینجا مدینه فاضله هم نیست که صحبت از کرامت انسانی و ارزشهای معنوی باشه، اما به هرحال مدرک و شغل آدمها تعیین کننده جایگاه اجتماعی اونها نیست.
نمی دونم چقدر می تونم این پوسته های ضخیم قضاوت و باور رو از خودم دور کنم، اما امیدوارم اونقدر موفق بشم که اگه سامیار اونجوری که الان ادعا می کنه در آینده تصمیم گرفت آشپز باشه من مثل امروز رنگم نپره و در امر اولویت بندی مشاغل بهش کمک نکنم.