۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

دانشگاه تهران شعبه ملبورن

به عنوان داوطلب چند ساعتی در بخش اطلاعات و پذیرش دانشجویان بین الملی کار کردم. انگیزه اصلی ام آشنایی با برنامه ها و سیستم دانشگاه و مهمتر از اون تقویت زبان بود.روز مصاحبه که دلیل شرکت در این کار داوطلبانه رو پرسیدند علاوه بر دلایلی که داشتم گفتم که به علت زیاد شدن دانشجویان ایرانی فکر می کنم شاید مفید باشم، این موضوع رو حدس زده بودم اما باور نمی کردم که بیشتر زمان رو فارسی صحبت کنم.چهار مراجعه کننده ایرانی در سه ساعتی که من اونجا بودم نشون میده که تعداد دانشجویان ایرانی قابل ملاحظه است.اینکه از پنجاه نفر دانشجو دکتری دانشکده هفت نفر ایرانی هستند و ظاهرا چند نفر دیگه ای هم در راهند نشون میده که این ور دنیا در یک نیمکره دیگه داره یک دانشگاه تهران دیگه درست میشه، تعدادمون از دانشجوهای چینی هم بیشتر شده....

نکته جالب اینه که وقتی از وطن دور میشیم با هم مهربون تر هستیم، سعی می کنیم بیشتر به هم کمک کنیم،تا جایی که ممکنه از تجربه هامون بگیم و کمک کنیم تا تازه واردها کمتر خسارت ببیند اما هنوز هم برای راه انداختن یک "جامعه ایرانی" و تلاش برای کارهای فرهنگی مشترک خیلی موفق نیستیم.هنوز هم به سختی می تونیم تصمیم بگیریم چه طوری جشن نوروز رو در دانشگاه برگزار کنیم و نمی تونیم به توافق برسیم که چه طوری فرهنگ غنی چند هزار ساله خودمون رو مثل خاری توی چشم این ملت بی تمدن بکنیم تا یادشون نره که تاریخ دویست ساله کشورشون در برابر قدمت ما فقط یک شوخی، اینکه الان ما کجا هستیم و اونها کجا مهم نیست...دارم دارم حساب نیست، داشتم داشتم حسابه....