۱۳۹۲ فروردین ۱۶, جمعه

از همین جا شروع میشود...

شاید از همین جاها شروع میشود. دلت میگیرد، متهم به هزار رفتار نامربوط میشوی، دلت بیشتر میگیرد. می خواهی چایی این بغض لعنتی را خالی کنی، نمی توانی. نه جایی برای خلوت کردن داری و نه وقتی برای هوار زدن. پس دلت باز بیشتر میگیرد، اونقدر که دیگه شروع می کنی به فرو بردن خشم و دم نزدن.کم کم در وجودت کنجی پیدا می کنی که دلتنگی ات را در خودش جای بدهد. و ماجرا درست از همین نقطه آغاز میشه...این غم تنهایی و دلتنگی جای عشق و مهربانی رو میگیره، و از همین جاست که دیگر عاشقانه های زندگی را باور نمی کنی...