۱۳۸۶ بهمن ۱۱, پنجشنبه

دنیای مجازی

ساعت پنج صبح یک روز برفیه.تقریبا نزدیک به یک ساعت و نیم هست که بیدارم.این کم خوابیها و بی خوابیها برای من عشق خواب یعنی تحول و تغییر.بعضی میگن این از عوارض مادر شدنه.به نظرم خیلی هم بی راه نیست.وجود درونم همیشه بیداره، نکنه از صدای گریه اش بیدار نشم، نکنه دستم به صورتش بخوره، نکنه راه بیفته و از تخت بیفته و هزار نکنه دیگه که فکر کنم تا ابد با منه.
تجربه نوشتن در وبلاگ تجربه خیلی جالبیه.به نظرم دنیای مجازی اونقدرها هم غیر واقعی نیست.مخصوصا وقتی که ناشناس نیستی.دلت می خواد که آزاد و بی پروا بنویسی، اما دلت هم نمی خواد که هیچ کس نشناستت.دوست داری که اونهایی که می شناسنت صدتوا بشنون و باهات حرف بزن.
ای کاش این تجربه رو قبل از انجام پایان نامه شهرسازی داشتم.فکر می کنم به دنیای مجازی و تاثیراتش روی فضای شهری جور دیگه ای نگاه می کردم. . .

۱۳۸۶ بهمن ۶, شنبه

برای آغاز

امروز پسرم سامیار یکساله شد.سال گذشته ناب ترین تجربه زندگی ام بود.حضور و تکامل یک فرشته معصوم که در تمامی لحظه هاش به تو نیاز داره.امروز بعد از یکسال با هم بودن فکر می کنم که من بیشتر به او احتیاج دارم. پسرم کم کم داره یاد میگیره که خودش بخوابه، اما من دارم عادت می کنم که اگر کنارم نباشه خوابم نبره.داره یاد می گیره که لحظه هایی رو با خودش بازی کنه و من بدون بازی با او کسل و خموده ام.

تقریبا از به دنیا آمدن سامیار به فکر داشتن یک وبلاگ و حضور در این دنیای بی انتهای با هم بودنها و نبودنها افتاده بودم...نه برای سامیار،نه برای خودم، برای زندگی زیبایی که با هم آغاز کرده ایم.