۱۳۸۸ خرداد ۱, جمعه

سر اومد زمستون

چشمام رو که باز کردم رفتم سراغ کامپیوتر و ایمیل و فیس بوک و...
رضا یک لینک گذاشته بود از سخنرانی انتخاباتی موسوی و آهنگ زیبای سر اومد زمستون ....چند بار نگاه کردم، دل سیر گریه کردم، درونم پر از هیجان شد، این همه شور، اینهمه تمنا...این همه جوان با انگیزه برای آینده...یعنی واقعی نیست؟
دیشب از دوستان ایرانی می پرسیدم که کجا میشه رای داد و باز بحث داغ رای بدیم یا نه؟
و من باز پرم از هزار سوال بی جواب که هر از گاهی به سراغم میاد و بعد در روزمرگی هایم به فراموشی سپرده میشه، نه اینکه مهم نباشن، ضرباهنگ زندگی تنده و شاید دغدغه های من کوچک و اندک.
این روزها که ایران و اسمش و تاریخ و سرگذشتش جز لا ینفک گفتگوهایم شده، این روزها که برای پیدا کردن سوالهای "خارجی ها"دنبال حرفهای حسابی می گردم بیشتر بر آشفتگی افکارم پی می برم، اینکه غرق شدم در دنیای انکار، غرق شدم در دنیای نفی خوبیهایی که می دیدم و نگاه نمی کردم،
من دلم می گیره که در این کشور آزاد که هر کس از هر شکل و ملیتی پیدا میشه، باز هم هویتمون رو انکار می کنیم، اینکه جامعه ایرانیان ملبورن یعنی محل برگزاری کنسرت های ایرانی و چند مراسم دیگه مثل چهارشنبه سوری و بس...
من دلم می گیره که باز این دغدغه ها رو باد خواهد برد...

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

فوتبال استرالیایی

از شواهد پیداست که در استرالیا و خصوصا ایالت ویکتوریا(ملبورن) فوتبال اهمیت زیادی داره، البته با فوتبال ما خیلی فرق میکنه و بیشتر به فوتبال آمریکایی شبیه و تقریبا از همه اعضای بدنشون در بازی استفاده می کنند.هرچند که خودشون هر شباهتی رو انکار می کنند و فوتبال استرالیایی یا در اصطلاح عامیانه "فوتی"رو خیلی جالبتر می دونند.
در هر حال اینجا عموم مردم یک تیم منتخب دارن و به طور جدی مسابقاتش رو پیگیری می کنند و بحث فوتبال یکی از موضوعات معمول در گفتگوهای مردمه.از این جهت به تازه واردها توصیه میشه که به سرعت برای خودشون تیم انتخاب کنند.ما هم در همون هفته های اول توسط یکی از همسایه های استرالیایی که از فوتبال دوستهای دو آتیشه هست طرفدار یکی از تیمها "قرار داده شدیم؛ به زور" که البته تیم بدی هم از کار در نیومد...و دیروز برای دیدن یکی از بازیهای مهم این تیم به استادیوم رفتیم.

استادیوم MCG با ظرفیت 100000 نفر در مرکز شهر ملبورن قرار داره و اختصاص مساحت زیادی از مرکز شهر به این ورزشگاه و تامین میزان قابل توجهی پارکینگ در محیط اطراف حقیقتا حیرت آوره.اما از اون عجیب تر برای من حضور خانمها و بچه ها در هر سن و سالی بود.برای من که در تمام عمرم استادیوم فوتبال رو با جنس مذکر تجسم کردم و در طبقه بندی فضاهای عمومی شهری استادیوم رو در دسته فضاهای مردونه قرار دادم، دیدن تمام اعضای خانواده در کنار هم برای دیدن مسابفه فوتبال کمی باورنکردنی است. به گفته دوستمون طبق آمار در اکثر مسابقات تعداد خانمها و آقایون برابره
خوشبختانه فقط من نبودم که متعجب و حیرت زده شدم،دوستان استرالیایی ما هم از اینکه در کشور ما خانمها نمی تونند به استادیوم بروند دچار شوک شدند و سریعا علتش رو جویا شدندفکر می کردم همین که کشوری اسلامیه دلیل کافی و کاملیه برای اینکه خانمها ممنوع الورود باشند، اما دیدم که این جواب اصلا قانع کننده نبود و سعی کردم که دنبال دلایل محکم و موجه بگردم.نمی دونم چرا اینجا همش سعی می کنم که قوانین مملکتمون رو عقلانی و بر اساس اصول انسانی جلوه بدم!!! خلاصه اینکه هر چی فکر کردم جوابی پیدا نکردم و فقط تونستم بگم"برای اینکه آقایون در استادیوم حرفهای زشت میزنند

و اینکه این استادیوم همونه که تیم ایران با استرالیا مسابقه داد و با نتیجه 2-2 به جام جهانی رفت و اون شب به بادموندنی رو ساخت.