۱۳۸۷ تیر ۱۱, سه‌شنبه

سامیار در آغاز هجده ماهگی



مهمترین پیشرفت سامیار در این ماه حرف زدنشه.خیلی از کلمات رو تکرار میکنه و داره از فرایند مونولوگ خارج میشه و پا به عرصه دیالوگ میذاره.
بودن با خاله مهسا(یا به قول سامیار مانا) در ماه گذشته یکی از خاطرات خوبش بوده و حالا که خاله رفته اگه ازش بپرسی مانا کجا رفته میگه ایکیا(آمریکا)و با دستش حرکت هواپیما رو نشون میده یعنی با هواپیما رفته
در تمبک زدن پیشرفت کرده و به این کار (یعنی اومبا اومبا) علاقه زیادی داره.استادش هم توی این کار بابایی(یعنی بابای منه با هر وسیله ای اومبا اومبا رو امتحان میکنه، جعبه، پشت بشقاب، لیوان و حتی در و دیوار اما به خود ساز اصلی ارادت خاصی داره
رنگ هر چیزی رو ازش بپرسی میگه آبی،
یکی دیگه از لذتاش اینه که با مام بابا(یعنی مامان و بابا)ماه رو تو آسمون نگاه کنه
هنوز هم قصه یعقوب و سگاش گل سرسبد قصه هاست، اما به کتابهایی که براش میخونیم توجه خاصی داره و با دقت گوش میده.ما تقریبا هر روز حداقل سه بار کتاب خرسی، آقای مزرعه دار، خانم گاوه، و چند تا از کتابهای می می نی رو دوره می کنیم.
این روزها هم سرش شلوغه و داره رکوردهای مختلفی از بالا رفتن از ارتفاع رو برای خودش ثبت میکنه، بالا رفتن از صندلی غذا، از پیانو،و از صندلی و میز ناهار خوری.هنوز نتونسته رکورد بالا رفتن از میز آرایش مامان رو بدست بیاره چون جای پای مناسبی نداره، امیدوارم تا ماه آینده به این موفقیت هم دست پیدا کنه.

امروز هم تولد بابا مینا یعنی سیناست و قرار کک یعنی کیک پوف کنیم. .

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام مرجان خانوم
من هم یک پسر یک سال ونیمه دارم و مثل پسر شما اونهم خیلی شیرین و دوست داشتنی هست . راستی شما برای نگهداری از سامیارکوچولو از مهد کودک کمک می گیرید؟الان دغدغه بزرگ من شده پیدا کردن مهد کودک خوب چون پرستار پسرم خودش به زودی بچه دار می شه ودیگه نمی تونه از پسرم نگهداری کنه و من حالا موندم با یک بچه یک سال و نیمه چه کار کنم؟

ناشناس گفت...

پسرت به نظر شاد مي آد! چه خوب ! خدا كنه ژن شاد بودن توي وجودش قوي قوي باشه!

مرجان گفت...

به ناشناس:
راستش من خیلی ساعتهای کم و محدودی سر کار میرم که در اون موقعا هم سامیار رو پیش مامانم میذارم.من در مورد مهدکودک اون هم برای بچه زیر سه سال اطلاعاتی ندارم، اما فکر کنم وبلاگ خانم شین بتونه بهتون کمک کنه.لینکش در کنار صفحه هست.