۱۳۸۷ تیر ۹, یکشنبه

ساعتهای بی برقی

مشغول صحبت با تلفن هستم که مکالمه ناتموم میمونه.برق قطع شده و تلفن ما کار نمی کنه.
*****
سامیار بهونه میگیره.به تلویزیون اشاره میکنه و کارتون "نمو"رو میخواد.چه جوری میشه به بچه یکسال و نیمه فهموند که برق نیست؟!!
*****
موبایلم زنگ میزنه.خدارو شکر این یکی تا وقتی شارژ داره بدون برق کار می کنه.راه پله ها تاریکه و مامانم نمی تونه بیاد بالا.سریع لباس می پوشم و همراه سامیار چراغ قوه رو پایین می برم.کشیدن این چراغ اضطراری در حالی که سامیار رو بغل کردم کار ساده ای نیست.
*****
هوای خونمون گرمه و داره از تحمل مامان گرمایی من خارج میشه.برق نیست و تمام وسایل سرمازای ما با برق کار میکنه..
*****
هنوز برق نیومده.وقت آرایشگاه دارم.اینبار 5 طبقه رو با کمک چراغ موبایل و کمی هم با حس لامسه طی می کنم.خوشحالم که سر وقت رسیدم.به محض ورود میفههم که اونجا هم برق نیست و با نور
شمع هم نمی تونن کار انجام بدن
*****
به خونه که می رسم سه تا از پسر بچه ها مشغول بازی توی حیاط هستند.من رو که میبینن خبر میدن که برق نیست و دنبالم راه میوفتن.می فههم که از راه پله های تاریک می ترسن.چشمهام هنوز به تاریکی عادت نکرده و چراغ موبایل هم جواب نمیده.یکی از بچه ها که از بقیه کوچیکتره طبقه اول می ایسته و نمی یاد بالا.خیلی ترسیده.نامطمئن می پرسم که دلش می خواد بغلش کنم و به سرعت توی بغلم می افته.با دلشوره بغلش می کنم.خونه شون یک طبقه بالاتر از خونه ماست.از تمام حواسم کمک می گیرم که این کوچولوی ترسیده رو سالم برسونم.به خونه خودمون که میرسیم چراغ اضطراری رو بر میدارم تا حداقل طبقه آخر رو در روشنایی نسبی حرکت کنیم چشمان پسرک توی نور چراغ اضطراری سرشار از معصومیت کودکی است
*****
یادم به گزارش تلویزیونی میافته که دیروز به طور اتفاقی دیدم.با یکی از مسئولین بیمارستانی مصاحبه میکرد.مسئول یا دکتر بیمارستان بعد از توضیح اینکه قطع برق چه مشکلات جبران ناپذیری رو در بیمارستان به وجود میاره تاکید کرد که قطع برق منازل یعنی سلب آسایش، اما قطع برق بیمارستانها یعنی لحظه های دلهره، یعنی اضطراب، یعنی جدال با لحظه های مرگ و زندگی.

هیچ نظری موجود نیست: