۱۳۸۷ تیر ۵, چهارشنبه

تقسیم عادلانه

خداوند در آغاز خلقت نشسته بود و هر چیزی را قسمت می کرد، از جمله قوای ج.ن.س.ی را.به همه حیوانات سهمیه ای داد.به آدم که آخرین مخلوق بود ، چهل سال رسید.حوا گله کرد که این کم است و آدم رفت و از خدا بیشتر خواست.خدا گفت دیر شده وکار تقسیم تمام شده.برو ببین اگر کسی زیادی دارد، خودت از او بگیر.آدم در خواست خود را با هر مخلوقی در میان گذاشت خواهشش را رد کرد، به جز میمون و طوطی که آدم را خیلی دوست داشتند و می خواستند یک روز بتوانند مثل او حرف بزنند و راه بروند.پس برای اینکه خواهش او را اجابت کنند و بتوانند با هم مراوده داشته باشند، طوطی بیست سال و میمون ده سال از سهمیه خود را به او دادندو اینطور شد که آدم چهل سال می تواند، ده سال ادایش را در می آورد و بیست سال حرفش را می زند


***** ****** ******
متن بالا را از کتاب کیمیا خاتون* نوشتم.البته این لطیفه ای بود که در متن کتاب امده و هیچ ربطی به موضوع و محتوای کتاب نداره.
من چاپ یازدهم این کتاب را هفته پیش خریدم و خوندم و دوستی چند روز بعد از من چاپ چهاردهم را خرید.به نظرم علت پر طرفدار شدن کتاب پرداختن به بخشی از زندگی واقعی و نه عرفانی مولاناست.اینکه چهره مولوی بزرگ و شمس تبریزی این بار نه در هاله ای از تقدس بلکه در قالب انسانی کاملا زمینی و اینجایی ترسیم می شود.
من در تمام طول کتاب خودم رو در برزخ تخیل و و اقعیت حس می کردم، علیرغم ادعای نویسنده مبنی بر تدوین کتاب از دل آثار تاریخی و واقعی بودن شخصیتها، اما تخیل و واقعیت درهم مخلوط شده بودند بدون اینکه حل شوند و ذرات معلق یکی در دیگری نمایان بود.شاید هم به خاطر تلخی زیاد بعضی قسمتها دلم می خواست که فرض رو بر غیر واقعی بودن داستان بذارم تا بتونم با آرامش بیشتری اون را بخونم.
متن ادبی داستان هم وضعیتی مشابه محتوا داره، گاهی داستانی و گاهی عرفانی بدون اینکه به خوبی در هم آمیخته شده باشند.
از اینها گذشته که صرفا نظرات شخصی من به عنوان یک خواننده عام بود و می توانند صائب نباشد، از پرداختن به چنین موضوعی خوشم اومد.اینکه بتونیم بعضی از انسانهای وارسته و نامی رو که همیشه با تقدس آسمانی شناختیم در زمین ببینیم و بشناسیم...



*کتاب کیمیا خاتون، نویسنده سعیده قدس، نشر چشمه

۱ نظر:

سينا گفت...

به به چشم ما روشن با این کتابای بی ناموسی که می خونی...