۱۳۸۷ خرداد ۲۰, دوشنبه

تعطیلات

نمی دونم چرا متوقف شدم.اینقدر ضرباهنگ زندگی تند شده که اگه یک روز برنامه هات سر موقع انجام نشه یا بخوای بی خیالی طی کنی به اندازه چند روز از همه چیز عقب میوفتی.فکر می کنم دو هفته ای میشه که چیزی ننوشتم.نه اینکه سوژه ای برای نوشتن نبوده، برعکس هر روز پر از اتفاقاتیه که میشه در مورد هر کدومشون کلی مطلب نوشت.خصوصا بچه که خودشون منشا خبره .اما نمی دونم چرا این مجال رو به راحتی پیدا نمی کنم.من عاشق نوشتن در شب هستم.کلا خلوتهای شبانه رو خیلی دوست دارم.خصوصا وقتی که با یک لیوان چایی که عطر بهارنارنج توش پیچیده و یک بسته شکلات خوشمزه همراه میشه.اما این روزها که خوابیدن سامیار تبدیل به یک پروژه یکساعته شده شب نشینی های من هم دچار اختلال شده.خیلی وقتها بدون اینکه تصمیم گرفته باشم کنارش خوابم می بره.این وضع باعث شده که پروژهای شرکت هم دچار تاخیر بشه.فکر کنم به زودی رئیس محترم از این که اجازه داده بنده در خونه کار کنم حسابی پشیمون بشه.
تعطیلات 5 روزه رو به بروجرد رفته بودیم.شهری در استان لرستان.جایی که من دوران دبیرستانم رو سپری کردم و خاطرات خوبی ازش دارم.یکی از یادگارهای خوب اون دوران دوستی است که هنوز برایم از بهترینهاست و لحظه های زیبایی رو با هم گذروندیم.به نظر من طبیعت زیبای این شهر ارزشمندترین چیزی است که می تونی ببینی.دشتهایی با هزاران رنگ و رودخانه هایی خروشان و پرآب که از میان آنها می گذره
متاسفانه شهر با 15 سال پیش هیچ فرقی نکرده شاید اجناس مغازه ها کمی عوض شده باشه اما همچنان توسعه نیافتگی درش مشهوده.پیش خودم فکر می کردم که تشویق مردم به زندگی در شهرستانها و مهاجرت نکردن به تهران یک شعار توخالیه وقتی هیچ گونه جذابیت قابل مقایسه در شهرهای دیگه کشور ایجاد نمی شه.
.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

كاملا درسته .......

ناشناس گفت...

چقدر زيبا مي نويسي. شيوه نگارشت رو خيلي دوست داشتم

ناشناس گفت...

سلام عزیز دلم
نمی دونم چرا نوشتت منو دلتنگ کرد . یاد روزهای خوش با هم بودن های گذشته های دور یاد سفر بروجرد و .................