۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

تقدیم به تمام معلمهای زندگی ام*

همیشه روز معلم رو دوست داشتم.شاید برای اینکه با درس و مدرسه خوب کنار اومده بودم یا بهتر بگم عاشقش بودم.یادم نمی یاد هیچ ماه شهریوری رو بدون روزشماری برای شروع مدرسه گذرونده باشم و هیچ اول مهری رو بدون هیجان تا صبح خوابیده باشم.امسال بعد از 26 سال اولین سالی است که روز معلم نه دانش آموزم، نه دانشجو و نه معلم. بعد از 26 سال این روزها با هیچ مکان آموزشی ارتباطی ندارم اما با همه این دوری، باز هم روز معلم هیجان داشتم و مدتی رو با خاطرات گذشته سپری کردم.با یاد تمام اونهایی که در این سالها معلمم بودند، با یاد اونهایی که هنوز می بینمشون و یا سالهاست که ازشون بی خبرم.
با یاد معلمهای دوران دیستان، خانمهای میانسالی که ابتدایی ترین چیزها رو به من یاد دادند، معلمهای دوران راهنمایی که از بعضی خاطره دارم و از بعضی فقط تصویری گنگ و مبهم و معلمهای دوران دبیرستان که ابهتشان بخشی از جذابیت وجودشان شده بود.
معلمهای دوران دانشگاه را به یاد آوردم که استاد بودند و من همیشه تردید داشتم که روز معلم می شود به آنها هم تبریک گفت یا نه.
روز معلم رو دوست دارم چون یادآور بهترین لحظه های زندگی است، لحظه های یاد دادن و یاد گرفتن، لحظه هایی که می تونی زندگی را با تمام درستها و نادرستها پشت در بگذاری و فکر کنی بینهایت وجود دارد چه مثبت و چه منفی.می تونی از قصه کوکب خانم شروع کنی و به داستانهای کلیله و دمنه برسی.می تونی صدها قضیه هندسه رو اثبات کنی بدون اینکه لازم باشه خودت یا هر کس دیگه ای رو نفی کنی.
من روز معلم رو دوست دارم چون آموختن والاترین موهبت دنیاست.
*من این پست رو می خواستم در روز معلم بنویسم.اون روز حس نوشتنم جور دیگه ای بود.اما متاسفانه بلاگر من رو به خانه ام راه نداد.دلم نیومد که از این روز یاد نکنم، هرچند می دونم که هر نوشته ای وقتی با اولین حس نوشته میشه زیباست.