۱۳۸۷ شهریور ۲۷, چهارشنبه

هجرت کتابها

امشب نوبت جمع کردن و بسته بندی کتابهاست.کتابهایی که در فضای کوچیک خونه ما برای خودشون جا خوش کردن و حسابی ارج و قرب دارن.سه تا کتابخونه خونه رو خودمون درست کردیم، یکیشو من و دوتاشو سینا.با چوب و شیشه.ارزون و ساده و در عین حال دوست داشتنی.حداقل من که خیلی ازشون لذت بردم.از روز اول به نظرم فرورفتگی های دیوار فقط مناسب کتابخونه بود و هیچ وقت علیرغم تشویق های اطرافیان دلم نخواست اونها رو تبدیل به دکور کنم و بعد هم چند تا ظرف لوکس و مامانی توش بذارم.نه اینکه بخوام این کارو نفی یا کم ارزش کنم.برای من دیدن هر روزه کتابها و لمس کردن چندتاشون در روزگاری که خیلی هم هجال خوندن نیست حکم قرص آرام بخش رو داره.همیشه از نگه داشتن کتابها توی کارتن عذاب کشیدم.دو سال اول زندگی مشترکمون که هنوز کتابخونه به اندازه کافی نداشتیم تعدادی از کتابها رو در کارتن توی انباری نگه داشته بودیم.هر بار یادم می افتاد که کارتن کتابهای شعر و جند تا کارتن کتاب داستان توی انباری فسقلی و نم گرفته روی هم تلبار شده قلبم فشرده میشد.اون روزها نه پول لازم برای خرید یک کتابخونه آماده و مناسب رو داشتیم و نه وقت کافی برای ساختن حداقل جایی که بشه اونها رو نجات داد.بالاخره هم من در روزهای آخر سال وقتی سینای بیچاره درگیر پایان نامه بود و وقت سر خاروندن نداشت در یک حرکت انتحاری با دو تا الوار چوب روسی و هشت تا شیشه 8 میل بخشی از کتابهای بیچاره رو نجات دادم تا شبها صدای ناله کمتری رو بشنوم.
حالا بعد از چند سال دوباره کتابها باید تا زمان نامعلومی توی کارتن بمونن.بعد از کلی رایزنی با پدر و مادر عزیز قرار شد که تعدادی از کتابهای ارزشمند!!! در یکی از کمدهای داخل خونه نگهداری بشه و بقیه هم به انباری منتقل بشن.تصمیم گرفتیم که فعلا به اندازه یک کارتن کوچیک کتاب همراهمون ببریم.
قسمت سخت ماجرا از اینجا شروع میشه که باید از بین ؟؟؟جلد کتاب تعدادی رو به عنوان کتاب ارزشمند برای توی کمد جدا کنیم.آخه کی میگه که کتاب "غیرمنتظره"نوشته کریستیان بوبن از مجلات اسپانیایی معماری کم ارزش تره.فقط به خاطر اینکه کتاب بوبن جلدش مقوایی و تعداد صفحاتش کمتره؟!!!یا اینکه من از کجا بدونم که در اونور دنیا دلم می خواد "حافظ با تصحیح و مقدمه دکتر حسین الهی قمشه ای"بخونم یا دلتنگ "حافظ به سعی سایه"میشم و یا اینکه کتاب "داستانهای کوتاه چخوف"که از 34 تا داستان 7 تاش خونده شده باید در لیست کتابهای خونده شده قرار بگیره و در ایران بایگانی بشه یا اینکه با کتابهای خونده نشده مونس روزهای هجرت بشه
به دلیل اینکه هنوز معیار روشن و در عین حال مشترکی برای این دسته بندی وجود نداره تقربیا نصف کتابها بلاتکلیف موندن


پ.ن :از دوستهای عزیزی که با کامنت، EMAIL , و نلفن من رو راهنمایی کردن خیلی ممنون.مقصد ما شهر ملبورن در کشور استرالیاست.امیدوارم که با راهنماییهای خوبتون بتونم راحتتر با مسایل احتمالی کنار بیام. ...

۵ نظر:

ناشناس گفت...

Salam. man chand vaghtie ke weblogetoon ro mikhoonam. man hamrahe hamsar va koochooloom dar Brisbane - Australia zendegi mikonim age fekr mikonid komaki azam bar miad emailetoon ro inja bezarid (natoonestam peida konam) ya yek joori khabar bedin behetoon email bedam va sohbat konim.
dar morede masaele generale Australia mitoonam rahnamaii konam mesle peida kardane khoone o ....

ناشناس گفت...

دوست عزیز ممنون از کامنتت.خوشحال میشم اگه بتونم از راهنماییهات استفاده کنم.mhajjari@gmail.com

ناشناس گفت...

باورم نمي شود كه بايد با رفتن شما ، با نبودن شما كنار بيايم. با اين حقيقت كه بزرگ شدن ساميار را نخواهم ديد. كه از سر كوچه ي شما خواهم گذشت بي آنكه اگر دلم خواست بتوانم سر ماشين را كج كنم و بيايم ببينمت... با آنكه دلم گرفته است اما بدان كه هميشه برايت آرزوي بهترين ها را دارم دوست خوبم. هر جاي دنيا كه باشيد.. تو و سينا و ساميار عزيز

Unknown گفت...

دوباره سلام. حالا می دونم که واقعا داری میای استرالیا. وای که می دونم چه حالی داری با کتابها. من هنوز هم خودم را به خاطر کتابهایی که تو ایران جا گذاشتم نمی بخشم و همه امیدم اینه که دفعه بعد که برم یه سری را با خودم بیارم. اما نگران نباش. خدا پدر و مادر اینترنت را بیامرزه که تقریبا یه نسخه از همه چی اونجا پیدا می شه. راستی من بهت ایمیل می زنم.........

نادر گفت...

هر چي هم كه با خودت ببريشون باز دلت براي اونهايي كه نبردي تنگ ميشه. من اين مشكل رو با موزيك هاي ام پي 3 پلير دارم. هرچيزي كه روش مي ريزم، هنوز سوار هواپيما نشده هوس يك چيز ديگه مي كنم.
از همه بدتر اينه كه فقط كتابها نيستن كه جا مي مونن.