۱۳۸۶ بهمن ۱۱, پنجشنبه

دنیای مجازی

ساعت پنج صبح یک روز برفیه.تقریبا نزدیک به یک ساعت و نیم هست که بیدارم.این کم خوابیها و بی خوابیها برای من عشق خواب یعنی تحول و تغییر.بعضی میگن این از عوارض مادر شدنه.به نظرم خیلی هم بی راه نیست.وجود درونم همیشه بیداره، نکنه از صدای گریه اش بیدار نشم، نکنه دستم به صورتش بخوره، نکنه راه بیفته و از تخت بیفته و هزار نکنه دیگه که فکر کنم تا ابد با منه.
تجربه نوشتن در وبلاگ تجربه خیلی جالبیه.به نظرم دنیای مجازی اونقدرها هم غیر واقعی نیست.مخصوصا وقتی که ناشناس نیستی.دلت می خواد که آزاد و بی پروا بنویسی، اما دلت هم نمی خواد که هیچ کس نشناستت.دوست داری که اونهایی که می شناسنت صدتوا بشنون و باهات حرف بزن.
ای کاش این تجربه رو قبل از انجام پایان نامه شهرسازی داشتم.فکر می کنم به دنیای مجازی و تاثیراتش روی فضای شهری جور دیگه ای نگاه می کردم. . .

هیچ نظری موجود نیست: