۱۳۸۷ اسفند ۱۲, دوشنبه

ویکنت دو نیم شده*

روزگارم شبیه "ویکنت دو نیم شده" می مونه، با این تفاوت که دونیمه وجودی من خیر و شر نیستند، یک نیمه وجودم عاشق زندگی بدون تغییر و آرومه و خیلی به دنبال اتفاقهای بزرگ نیست، از اینکه بتونه یک زندگی معمولی و آروم داشته باشه راضی و خوشحاله ولو اینکه خیلی هم عمیق نباشه و روند یکنواختی داشته باشه، اما نیمه دیگر می خواد که همیشه به جلو حرکت کنه و براش مهمه که تفاوت امروز با فردا چیه و چقدره.
ظاهرا این دو نیمه وجودی سالهاست که با منه اما همیشه بینشون یک توافق ضمنی بوده که باعث میشده دورن من از کشمکش ها به دور باشه، اما این روزها درون من تماما جدال اونهاست.نیمه ای که هر روز و هر ساعت از شرایط سخت شکایت میکنه، از این بیکاری بی امانی که دنیا رو گرفته، از این تنهایی و دوری، از این همه سختی که باید تحمل کنیم...و نیمه دیگر فقط می خواد که بمونه و تحمل کنه، اصرار داره که دوام آوردن در این شرایط سخت بخش مهمی از فرآیند تکامله
نیمه راحت طلب وجودم که حسابی سرخورده شده با هر اتفاق کوچکی(مثلا دیر کردن اتوبوس بغضش می ترکه و هزار بدو بیراه نثار دولت میزبان می کنه، اما نیمه دیگر به دنبال تجربه های جدید می گرده، از همصحبت شدن با آدمهای جدید استقبال می کنه، لبخند روی لب های آدمها رو می بینه و انرژی می گیره
و من در این وسط اعتراف می کنم که هنوز مهارت زندگی کردن در لحظه های سخت و غیرقابل پیش بینی رو پیدا نکردم، هنوز یاد نگرفته ام که وقتی برنامه با پیش بینی قبلی جلو نمی ره چه باید کرد،شاید این روزها فرصت آموختن این مهارتها باشه، اگر که نیمی از وجودم دست از
عصیان برداره، همراه بشه و تصمیم بگیره که فرصت تجربه رو پیدا کنه

دوست ناشناسی در کامنت های قبل از من خواسته بود که بیشتر بنویسم برای اونهایی که می خوان از ایران بیان، از حال و هوای اینجا...دوست عزیز، نوشته های من اصلا ملاک خوبی برای تصمیم گیری نیست، چون شرایط آدمها با هم فرق می کنه و در نتیجه تجربه های کاملا متفاوتی با هم خواهند داشت، در ضمن خیلی فرق می کنه که به چه طریقی می خواین بیایین، تحصیلی، مهاجرت...و از همه مهمتر من در حال حاضر در شرایط خیلی ناپایدار اولیه به سر می برم بنابراین نه تنها نمی تونم و نباید قضاوت کنم، بلکه مشاهداتم هم کامل نیست، با همه این احوال اگه خواستی می تونی برام ایمیل بزنی، اگه کمکی از دستم بر بیاد با کمال میل mhajjari@gmail.com،

* نام کتابی از ایتالو کالوینو

۳ نظر:

ناشناس گفت...

marjan jun, gamunam hame ye ma adam ha ye jur hayi in 2 nime ra ba khodemun darim, faghat shayad besh tavajoh nemikonim.. chand rooz pish ba hoda alavi dashtim harf e to ro mizadim be in natije residim ke unghadr to ghashang o ba ehsas minevisi ke har 2 mun ashk be cheshm miarim... kheili delam barat tang shode. bish az unke betunam begam... va ye nime ye vojudam hast ke kheili delesh mikhad bet bege na tanha az balke Australia bargardi balke aslan maman ham nashode bashi va ezdevaj ham nakarde bashi.. az in ham bishtar aslan bozorg ham nashode bashi va hanuz tuye daneshgah ba ham ham kelasi bashim o gahi ham sheitanati bokonim, vali nemishe ke, mishe? pas hagh ba un nime ast ke mikhad jolo bere o pishraft kone va barash ham behtare ke kheili posht e saresh o negah nakone... baraye to ham gamunam intori bashe doostam

ناشناس گفت...

دوست بسیار عریرم مرجان خوب گل تو همیشه برای من الگو بودی اما تو اونقدر بزرگی که من در وسعت وجود تو گم میشوم و چون ناتوان از گرفتن رد تو هستم احساس ناتوانی میکنم اما ناتوانی من با ناتوانی تو فرق میکند چون تو در نهایت به انچه میخواهی میرسی و من نه پس همیشه الگوی من بمان تا از موفقیت هایت لذت ببرم

Unknown گفت...

سلام مرجان جون
امیدوارم که نیمه ی ماجراجو و ترقی خواهت پیزوز بشه.
چه بد که اوضاع کار اونجا بده.
خدا کنه زودتر یه کار خوب پیدا کنی و به وضعیت پایدارتری برسی.
به امید دیدار