۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

تلخی جدایی

تو فرایاد میزنی و قلب من در سینه فشرده میشود.دلبستگی و ترک آن را باید از همین جا بیاموزی. من که بارها این خواستن و نداشتن را تجربه کرده ام باز هم با گریه های تو در خودم می پیچم و برای در آغوش کشیدنت خیز بر میدارم، اما این یک تصمیمه، سخت و دردناک اما لازم و اجتناب ناپذیر.سعی می کنم که خاطرات سخت روزهای اخیر رو به یاد بیاورم، کلافگی ام از شیر خوردنهای طولانی مدت تو، بیدارشدنهای پی در پی ات، بالا و پایین پریدنهات در موقع شیر خوردن ، تلاش می کنم بدن دردناکم را به شهادت بطلبم، این که در تمام شب نیمی از بدنم عاجز از حرکت در اختیار تو بوده...اما به جای همه اینها فقط لذت لحظه های شیر دادن به تو جلو چشمانم رژه می رود، صورت معصوم و وجودت وقتی آرام به من نگاه می کنه، بی تفاوتی و بی توجهی ات به تمام دنیای اطراف وقتی که مشغول شیر خوردنی..
کودک نازنینم، می دانم که خاطرات سخت این روزها برایت باقی نخواهد ماند.همانگونه که برای هزاران هزار کودک دیگر هم باقی نماند، همه آنهایی که از شیره وجود مادرشان سرمست بودند و در روزی به اجبار با آن وداع کردند.خوشحالم که صدای گریه هایتان در گذر روزها گم می شود و متکاملتر و رشد یافته تر پا در زندگی واقعی میگذارید...... .

۴ نظر:

Shima گفت...

چقدر زیبا و بااحساس نوشتید. کاش من هم چنین اراده ای را در مورد خوابیدن مستقل بچه ام پیدا کنم.

شیما

Noonoosh گفت...

از حالا دارم فكر ميكنم چطور اين بچه را از شير بگيرم .....خيلي بمن وابسته شده .گمونم بايد زودتر اينكار را كرد تا كمتر منوجه بشه .فكر كنم قبل از دو سالگي

تولدی دیگر گفت...

مطلبت رو که خوندم یاد از شیر گرفتن پسر خودم افتادم. برای منم تجربه دردناکی بود. مثل این می مونه که بعد از به دنیا آمدن بچه ها این آخرین رشته قوی هست که به مادرشون پیوندشون می زنه. و بریدنش برای هر دونفر تجربه دردناکی هست.

ناشناس گفت...

اين جدائي واقعاً تلخ و درعين حال خوب است. واقعاً زيبا حالاتش را بيان كرده بودين. فكر كنم تمام مامانهايي كه به ني ني هاشون شير داده اند با تمام وجود درك ميكنند. موفق باشي خانمي